76 حر بن یزید الریاحى
حر در دوران جاهلیت و اسلام ، در میان قومش مورد احترام بود.
هنگامى که از قصر ابن زیاد خارج مى شد تا براى مقابله با امام حسین (ع ) برود، صدایى شنید که مى گوید: اى حر، بهشت بر تو مژده باد!برگشت ولى کسى را ندید. به خود گفت : جنگ با حسین و بهشت ؟!
در ابتدا با هزار جنگجو، در میانه راه جلو کاروان حسین (ع ) را گرفت .
وقتى متوجه شد که عمر بن سعد پیشنهاد امام حسین (ع ) را نپذیرفته و قصد کشتن آن حضرت را دارد، در حالى که سپرش را وارونه بود خود را به سپاه امام رسانید.
حر بر حسین (ع ) سلام کرد و گفت : فدایت شوم ! من !همانم که جلوى تو را گرفتم ولى پشیمانم ، آیا توبه ام پذیرفته مى شود؟
امام (ع ) فرمود: بلى ، خدا توبه ات را مى پذیرد.
او در روز عاشورا با شجاعتى تمام ، جنگ سختى کرد تا به شهادت رسید و آن وعده بهشتى را که شنیده بود، تعبیر گشت .
77 الحجاج بن بذر التمیمى
78 قعنب بن عمر النمرى
آن دو از مردم بصره بودند.
حجاج حامل نامه مسعود بن عمرو (یکى از اشراف و بزرگان ) را که در پاسخ به نامه امام حسین (ع ) نوشته بود، تقدیم آن حضرت کرد.
حجاج و قعنب همراه حضرت بودند تا در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسیدند. عده اى شهادت حجاج را در جنگ تن به تن در بعد از ظهر عاشورا گفته اند.
79 سعید بن عبدالله الحنفى
او از بزرگان ، دلیران و زاهدان شیعه در کوفه بود.
سعید نامه هاى مردم کوفه را به امام حسین (ع ) رساند، حضرت جواب آن نامه ها را نیز توسط او به کوفه ارسال نمود.
او از کسانى است که در مقابل مسلم بن عقیل در کوفه از جا برخاست و گفت : به خدا سوگند آماده یارى حسین و قربانى شدن در راهش شده ام .
در روز عاشورا چون حسین (ع ) نماز ظهر را خواند جنگ سختى در گرفت ، سعید جلوى امام ایستاد و با صورت و سینه و پهلوهایش به استقبال تیرها مى رفت تا امام اصابت نکند.
هنگامیکه به زمین افتاد، گفت : یا بن رسول الله ! آیا به عهد خود وفا کردم ؟ حضرت فرمود: بلى ، تو در بهشت جلوى من خواهى بود و سپس به شهادت رسید.
80 سوار بن منعم
او قبل از شروع جنگ ، از کوفه به کاروان امام حسین (ع ) پیوست .
در روز عاشورا و در حمله اول شرکت کرد، اما مجروح گردید و توسط سپاه کوفه اسیر گشت . او را نزد عمر بن سعد بردند، ابن سعد خواست او را به قتل برساند ولى خویشان او وساطت نموده او را آزاد کردند.
چون جراحات او شدید بود، شش ماه پس از واقعه کربلا به شهادت رسید.
81 عمرو بن عبدالله الجندعى
او از کسانى است که قبل از شروع جنگ ، خود را به کربلا رسانده و به امام حسین (ع ) پیوست .
او در روز عاشورا در رکاب آن حضرت جنگید تا نقش زمین گشت ، دشمن یک ضربت کارى بر سرش وارد آورد. قوم و قبیله اش تن مجروح او را از میدان نبرد خارج کردند.
عمرو که جراحات سختى برداشته بود تا یک سال پس از واقعه کربلا در بستر بیمارى بود، اما بر اثر همان جراحات به شهادت رسید.
82 الموقع بن ثمامه
او شبانه همراه با عده اى خود را به کربلا رسانده و به امام حسین (ع ) پیوست .
او در روز عاشورا در رکاب آن حضرت جنگید تا نقش زمین گشت ، قوم و قبیله اش او را نجات داده ، به کوفه آوردند و پنهانش نمودند.
ابن زیاد از مخفیگاه او مطلع شد تا خواست او را به قتل برساند، عده اى وساطت کردند. لذا دستور داد او را به غل و زنجیر بسته به منطقه اى به نام الزاره (عمان فعلى ) تبعیدش کنند.
موقع در اثر جراحات وارده و بعد از یکسال جان به جان آفرین تسلیم کرد.
83 سعد بن الحارث
84 نصر بن ابى نیزر
85 الحارث بن نبهان
سعد، نصر و حارث ابتدا از غلامان حضرت على (ع ) و سپس امام حسن مجتبى (ع ) بودند. پس از شهادت آن دو معصوم (ع )، به خدمت امام حسین (ع ) در آمدند.
آنها همراه حضرت از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا آمدند.
این سه غلام در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسیدند.
86 منجح بن سهم
87 قارب بن عبدالله
منجح غلام امام حسن مجتبى (ع ) بود که به همراه فرزندان آن حضرت در کربلا حضور داشت .
قارب غلام امام حسین (ع ) و مادرش کنیز آن حضرت بود.
این دو غلام در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسیدند.
88 اسلم بن عمرو
او از خدمتگزاران امام حسین (ع ) بود.
وى در روز عاشورا جنگید تا نقش بر زمین گشت .
حضرت به بالین اسلم آمد، و او را در آغوش گرفت ، و صورت به صورتش گذاشت .
اسلم لبخندى زد و گفت : کیست مثل من ، که حسین (ع ) صورت به صورتش گذاشته باشد؟ آن گاه روح از بدنش پرواز کرد.
89 سلیمان بن رزین
او از خدمتگزاران امام حسین (ع ) بود.
امام حسین (ع ) هنگامیکه در مکه بود نامه هایى را که به روساى قبائل بصره نوشته بود، به وسیله سلیمان فرستاد. اما یکى از آن ها خیانت نموده سلیمان را به نزد عبیدالله بن زیاد (زمانى که هنوز به سوى کوفه حرکت نکرده بود) برد.
عبیدالله تا نامه حضرت به روساى قبایل را خواند، دستور داد سلیمان را گردن بزنند.
او یکى از شهداى نهضت حسینى در بصره است .
90 جون
او غلام ابوذر یار با وفاى پیامبر(ص ) است .
جون همیشه ملازم اهل بیت (ع ) بود، او از مدینه به مکه و تا کربلا همراه حضرت بود.
او در مقابل حسین (ع ) ایستاد و گفت : اى پسر رسول خدا!من در صلح کنار شما باشم و در سختى شما را تنها بگذارم ؟ بوى بدنم بد، جسمم پست و رنگم سیاه است . عنایتى بفرما تا بدنم خوشبو، جسمم شریف و رنگم سفید شود.
جون در روز عاشورا به میدان جنگ رفته و سپس به شهادت رسید.
پس از شهادتش امام حسین (ع ) فرمودند: خدایا!رویش را سفید، بویش را عطرآگین و او را با نیکان محشور فرما.
60 النعمان بن عمرو الازدى
61 الجلاس (الحلاس ) بن عمرو
این دو برادر از مردم کوفه و از اصحاب على (ع ) بودند و جلاس در کوفه جز نظامیان آن حضرت بود.
آنها با سپاه عمر بن سعد از کوفه خارج شدند. چون ابن سعد شروط و پیشنهادات امام حسین (ع ) را نپذیرفت ، آن دو به لشکر حضرت پیوستند.
نعمان و جلاس در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسیدند.
62 یزید بن ثبیط
63 عبدالله بن یزید
64 عبیدالله بن یزید
یزید از شیعیان بصره و در میان قومش شریف و بزرگوار بود.
او با دو تن از فرزندانش عبدالله و عبیدالله و عده اى دیگر از بصره بیرون آمده و در محلى به نام (ابطح ) در نزدیکى مکه به امام حسین (ع ) پیوستند. یزید روز عاشورا در جنگ تن به تن به شهادت رسید ولى دو فرزندش در حمله اول که دسته جمعى بود به شهادت رسیدند.
65 عامر بن مسلم العبدى
66سالم
عامر از شیعیان بصره بود.
او به همراه غلامش سالم و عده اى از شیعیان بصره به سوى امام حسین (ع ) حرکت کرده و خدمت آن حضرت رسیدند.
عامر و سالم در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسیدند.
67 مسعود بن الحجاج
68 عبدالرحمن بن مسعود
مسعود و پسرش از شیعیان نامى و از شجاعان مشهور بودند.
هر دو با لشکر عمر بن سعد از کوفه خارج شدند ولى پیش از درگیرى ، به سپاه امام حسین (ع ) پیوستند.
مسعود و عبدالرحمن در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسیدند.
69 عمار بن حسان
او از شیعیان مخلص و دلیران صاحب نام بود.
پدرش حسان از یاران على (ع ) بود، که در جنگ جمل و صفین شرکت جست و در جنگ به شهادت رسید.
عمار از کسانى است که از مکه همراه با حسین (ع ) بود.
او در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسید.
70 قاسط بن زهیر
71 کردوس بن زهیر
72 مقسط بن زهیر
این سه برادر از یاران على (ع ) بوده و جز پیشتازان در جنگهاى آن حضرت بودند.
پس از شهادت على (ع ) در کنار امام حسن مجتبى (ع ) قرار گرفته و در کوفه اقامت گزیدند.
آنها شبانه خود را در کربلا به امام حسین (ع ) رساندند.
سه برادر در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسیدند.
73 مجمع بن زیاد الجهنى
74 عباد بن مهاجر
75 عقبه بن الصلت
این سه در منزلگاه جهینه در اطراف مدینه زندگى مى کردند.
زمانى که حسین (ع ) از کنار این منزلگاه عبور مى کرد، آنان به حضرت پیوستند.
گرچه بعضى از اطراف حضرت پراکنده شدند، اما آنها در سپاه حضرت باقى ماندند.
آنها در ورز عاشورا به فیض شهادت رسیدند.
51 سوید بن عمرو الخثعمى
مردى شریف و کثیرالصلوه و دلیر و صاحب تجربه در جنگها بود.
او یکى از دو نفرى است که تا لحظات آخر در کنار امام حسین (ع ) بود.
سوید در روز عاشورا قدم پیش گذاشت و جنگید تا بدنش پر از جراحت شد و از اسب نقش زمین گشت و به رو افتاد، لذا دشمن گمان کرد که او کشته شده است .
او که زخمى بود، چون شنید کوفیان شادى کنان مى گویند: حسین کشته شد با همان تن مجروحش از جا بر خاست و با خنجرى که داشت ، به جنگ پرداخت تا به شهادت رسید.
چون شهادتش پس از شهادت امام (ع ) بود، او را آخرین کشته میدان کربلا گفته اند.
52 ابوالشعثا الکندى
نام او یزید بن زیاد مى باشد و مردى شریف ، دلیر و جسور و تیر اندازى ماهر بود.
وى پیش از ملاقات حسین (ع ) با حر، از کوفه به سوى آن حضرت رفت .
ابوالشعثا در روز عاشورا سواره مى جنگید، چون اسبش پى شد، روى زانو در محضر امام (ع ) نشست و تیرهاى فراوانى به طرف دشمن پرتاب کرد و جمعى از آنان را به هلاکت رساند.
امام حسین (ع ) براى وى چنین دعا مى کرد: خدایا! خدایا تیرش را به هدف برسان و بهشت را پاداش او قرار ده .
چون تیرهایش تمام شد، از جا برخاست و با شمشیر جنگید تا به شهادت رسید.
53 بشیر بن عمروالحضرمى
او از تابعین بود (از کسانى که اصحاب رسول خدا را درک کرده اند)
دلاورى فرزندان او در جنگها معروف است .
قبل از شروع جنگ به امام حسین (ع ) پیوست .
در روز عاشورا در حالى که مشغول جنگیدن بود به او گفته شد که : فرزندت در مرز رى اسیر گشته است .
امام حسین (ع ) به او فرمود: خدا رحمتت کند، من بیعتم را از تو برداشتم ، برو و در آزادى پسرت کوشش کن . بشیر گفت : درندگان مرا پاره پاره کنند اگر از تو جدا شوم .
او در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسید.
54 عبدالله بن عروه (عزره )
55 عبدالرحمن بن عروه (عزره )
این دو برادر از اشراف و دلیران کوفه بودند.
جدشان از یاران على (ع ) بوده و در جنگهاى آن حضرت شرکت داشت .
عبدالله و عبدالرحمن در کربلا به خدمت امام حسین (ع ) رسیدند.
آنها در روز عاشورا به نزد حضرت آمده و سلام کردند و گفتند: دوست داریم که در برابرت مبارزه کرده و از حریم تو دفاع کنیم . حضرت به آنها فرمود: آفرین باد بر شما!
این دو برادر در حالیکه نزدیک امام بودند با دشمن جنگیده تا به شهادت رسیدند.
56 عبدالله بن عمیر الکلبى
57 ام وهب النمریه
او مردى دلاور و از مسیحیان کوفه بود که با دیدن کثرت لشکریان کوفه براى قتل امام حسین (ع ) مسلمان شد.
وى شب هنگام همراه با همسرش ام وهب به سوى کربلا حرکت کرده و به خدمت امام حسین (ع ) رسیدند.
عبدالله در روز عاشورا به میدان جنگ شتافت در حالى که جراحاتى بر بدنش وارد شده بود، همسرش ام وهب به میدان آمده و به او گفت : پدر و مادرم به فدایت ، در برابر فرزند رسول خدا با دشمن مبارزه کن .
پس از شهادتش ، ام وهب بر بالین او نشست و گفت : بهشت تو را گوارا باد! از خدا مى خواهم که مرا همراه تو در بهشت قرار دهد.
در این هنگام ، دشمن عمودى آهنین را بر سر ام وهب فرود آورد و در کنار شوهر شهیدش جان سپرد.
58 مسلم بن کثیر
59 رافع بن عبدالله
مسلم از تابعین (کسانى که یاران پیامبر را درک کرده اند مى باشد.
او از یاران على (ع ) بوده و در یکى از جنگهاى آن حضرت پایش آسیب دیده و معلول گردید.
او به همراه غلامش رافع از کوفه خارج شدند و نزدیک فرود آمدن امام حسین (ع ) به کربلا، به آن حضرت پیوستند.
مسلم در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسید، اما غلامش رافع بعد از نماز ظهر و در برابر حضرت (ع ) به شهادت رسید.
1
حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین(ع) چنین است: عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند. پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد. بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند. خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش کشید. بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم. دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند. شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساکه141